اگر خواهــی رهـــایی را ، به افـکارت ببخشایی و در دنـــیای بیتـــابی ، بچرخی تا به رقص آیی تصور کن جهانی را ، تمامن عشـــــق و سرمستی که در آنی و میبینی جمـــاعـــت را به شیدایی اگر از دیوِ افـــکارت ، جدا گشــــتی و خوشحالی تو از زیبـــادلان هســـتی ، تو آن نوری و گرمایی شـقــایق ، این گلِ زیبــــا ، که از خـارش گریزانی و خارش ذات دنیـــا بود و در ظاهر چه کـــارآیی حقیـــقت را نشـــانم ده ، که از دنیــــا گریزانم که از ظاهر ســــفر کردم به بطن از مجموعه اشعار علیرضا جلیلی راثی #مسافر
از مجموعه اشعار علیرضاجلیلی راثی #مسافر
، ,تو ,زیبــــا ,خـارش ,خارش ,گلِ ,که از ,و در ,را ، ,، که ,خـارش گریزانی
درباره این سایت